در شعر فارسی، اغلب جمله هایی که در آنها به ظاهر پرسش مطرح می شود، در واقع پرسشی نیستند بلکه می خواهند خبر یا دستوری را با تاکید بیش تر بیان کنند؛ به چنین جمله هایی پرسشی منفی یا استفهام انکاری می گویند.
کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد؟ = به کوی حقیقت نمی توانی گذر کنی(راه یابی).
همان طور که گفتم گاهی، منظور از پرسش، بیان دستور است.
|
چه (چرا ) داری تو چندین امید؟ = چندین امید نداشته باش.
گاهی لازم است هنگام معنا کردن جمله ی پرسشی منفی، از «باید» یا «نباید» استفاده کنیم.
|
چه (چرا) زنم . دم؟ = نباید دم بزنم.
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز / که خیمه سایه ی ابر است و بزمگه لب کشت[1] حافظچرا نزند؟ = باید بزند(«کِشت » خواندید یا «کُشت»؟ )
چه سازی و درمان این کار چیست؟ / بر این رفته تا چند خواهی گریست؟ فردوسیدر مصراع اول، مقصود شاعر از جمله ی پرسشی، واقعاً بیان پرسش است. (چه قصدی داری و درمان این کار چیست؟) اما در مصراع دوم استفهام انکاری دیده می شود؛ براین رفته تا چند خواهی گریست؟= برای این رفته (مرده) نباید بیش از این گریه کنی (گریه کردن کافی است.)
در پرسش انکاری، پرسش به صورت مثبت و پاسخ منفی است. در پرسش تأکیدی، پرسش منفی و پاسخ مثبت است. آیا پایان کار همۀ ما مرگ نیست؟ بله، هست.( پرسش تأکیدی )
تمرین : در کدام یک از بیت های زیر جمله ی پرسشی منفی (استفهام انکاری) دیده نمی شود؟
پاسخ:
در بیت های چهارم، هفتم و هشتم پرسش منفی دیده نمی شود.
درباره این سایت